زاتوئیچی بار دیگر عزیزان خود را از دست داده و خود به تنهایی در مقابل سیل عظیم ناآگاهی و ناعدالتی میایستد. با شمشیری یگانه که روح و جان یک انسان خمیرمایه و جوهر آن را شکل داده. یک هستی بُرنده که هم چشم دیدن راه است و هم یک حضور پنهان که گوش تیز کرده برای ظالمان.