
در ژاپن دو امپراتور وجود دارد: رئیس دولت و آکیرا کوروساوا، که به سادگی امپراتور خوانده میشود. هیچ هنرمند معاصر ژاپنی دیگری آوازهی سازندهی راشومون را ندارد. راشومون نخستین فیلم شرقیای است که در جشنوارهای جهانی جایزه کسب کرده است. پس از موفقیت فیلم در میان مردم، این کشف در جشنوارهی ونیز سال 1951 نیز تکرار شد: هفت سامورایی و یوجیمبو نه تنها بر ثروت تهیهکنندگان ژاپنی که بر ثروت تهیهکنندگان غربی نیز افزودند: هفت دلاور (جان استرجس) و به خاطر یک مشت دلار (سرجیو لئونه) موفقیتهای بزرگی در سراسر جهان به دست آوردند. سینمای غرب در موقعیتهای دیگری نیز از فیلمنامههای آکیرا کوروساوا الهام گرفته است: بسیار فیلمهایی وجود دارند که یا به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بر اساس فیلمهای کوروساوا ساخته شدهاند.
امپراتور سینمای ژاپن در زندگینامهاش خود را «مردی خوشبخت» مینامد؛ چیزی که شاید حقیقت نداشته باشد. با اینکه آوازهی فیلمساز ژاپنی به تدریج در خارج از ژاپن گسترده میشد، ولی هموطنانش به او توجهی نمیکردند. هیچکس در موطن خود پیامبر نیست.
کوروساوا در زندگی نیز به اندازه هنرش تا عمق وجود مردی دوگانه است: قهرمان کِندو، علاقهمند به گلف، عاشق تئاتر نو، سینمادوستی استوار، ستایشگر اخلاق ساموراییها، و در همان حال، مدافع فردگرایی غربی و مخالف سرسخت فئودالیسم که در فیلمهای جیدایگکی او به وضوح دیده میشود. او همچنین دارای اندیشهای باز و جهانی است، به سبک دوران رنسانس.
کوروساوا روزی به ما گفت: «دانستن این نکته در هنر زیباست: گاهی پیش بردن آنچه پشت سر ما قرار دارد، متعلق به هر کشوری که باشد، کاری شدنی است.» یکی از کارهای غرورآمیز او این است که موفق شده ترکیبی کلی و معجزهآسا از هر آنچه پیش از او وجود داشته است، بیافریند؛ و این کار در نوع خود منحصربهفرد است.
کوروساوا در زندگینامهاش نوشته است: «تصور من از زمین، همچون میهنم است. به هر جای دنیا که میروم، با وجود اینکه هیچ زبان بیگانهای را نمیدانم، اما احساس تغییر مکان نمیکنم.»

دوران کودکی کوروساوا، برخلاف همکار دیگرش کنجی میزوگوچی که در یک محیط زنانه بزرگ شده و در تمام زندگیاش نسبت به زنان کنجکاو بوده است، با حضور مردان مشخص میشود. کوروساوا از خواهرها و مادرش سخنی نمیگوید؛ این مسئله در مورد همسرش هم صادق است.
اصل و نسب پدر کوروساوا، به یک خانوادهی پرسابقهی سامورایی بازمیگردد. کوروساوا خود مینویسد: «پدرم به شیوه سربازان کهنهکار عصر میجی، ریش و سبیل داشت. او ابتدا در دانشسرای متعلق به ارتش پادشاهی پذیرفته شد تا اینکه به مقام استادی رسید. اصول آموزشی او به شکل وحشتناکی جدی بود. خانهی من فضایی ساموراییوار داشت.»
برادر آکیرا که نامش هیگو بود، تاثیر عمیقی بر او گذاشت که در زمینههایی اساسی تجلی پیدا کرد: ادبیات، نقاشی و سینما. آکیرا زیر نظر هیگو با نویسندگان بزرگ روس آشنا میشود: عشق عمیق او به داستایفسکی به همین زمان بازمیگردد. در زمینهی سینما نیز تنها راهنمای آکیرا برادرش بود.
شغل برادر آکیرا بسیار جالب است: او «بنشی» بود، یعنی مفسر فیلمهای صامت. بنشیها نه تنها داستان فیلم را تعریف میکردند بلکه با تقلید صدای شخصیتها، ایجاد جلوههای صوتی و بیان ماجرا و تصاویری که روی پرده ظاهر میشد به محتوای عاطفی فیلم ارزش میبخشیدند.
آکیرای جوان در این سالها فیلمهای زیادی دید: از آمریکاییها ویدور، گریفیث، اشتروهایم، چاپلین، کیتون، لوبیچ، فورد، اشترنبرگ و والش را در همین دوره شناخت. از فرانسویها گانس، اپشتاین، دولاک، رنوار و بونوئل را دید. از آلمانیها هم لانگ، مورنائو و دوپون و از روسها آیزنشتاین، پودوفکین و داوژنکو.
معرفی اوتاگاوا هیروشیگه، نقاش بزرگ ژاپن در سبک اوکیوئه را بخوانید.

موضوعی که بیش از همه نزد کوروساوا جلب توجه میکند، غنا و وسعت الهامات، تسلط فنی اعجابانگیز، و احساس نیروی شادیبخشی که در فیلمهایش فراوانند، تأثیرات نمایشی، پویایی و زیبایی تجسمی تصاویر، عمق تحلیلهای روانشناختی و میل مستمر به بازآفرینی است. مجموعهی این ویژگیهای نادر والاترین جایگاه را در سینمای جهانی پس از جنگ برای او حفظ کرده است.
آکیرا کوروساوا به آن دسته از کارگردانهایی تعلق دارد که راه خود را پس از سپری کردن سالها پیدا میکنند. آثار کوروساوا نشانگر میل مستمر او به آفرینش است. او همواره در جستوجوی خویش بوده و همواره به تجربه کردن مشغول بوده است.
کوروساوا در دههی پنجاه و به پیروی از داستایفسکی، جانب کنکاشهای اخلاقی، درام و رمانهای اگزیستانسیالیستی را میگیرد: ابله، زیستن، هفت سامورایی و در اعماق. فضای اجتماعی همواره وجود دارد، اما این بار به کشمکشهای درونی شخصیتها و سرنوشت فردی آنها وابسته است. شخصیتهای کوروساوا به مرور پیچیدگی و تنوع مییابند. تحلیلهای روانشناختی عمق پیدا میکنند و ساختارهای روایی وسعت میگیرد.
با مشاهدهی مجدد فیلمهای کوروساوا، تماشاگر تحت تاثیر پرباری و تنوع الهاماتش قرار میگیرد. در حقیقت تعداد اندکی از استادان سینما قادرند بدون هیچ تفکیکی، این چنین گونهی سینمایی را مورد آزمایش و تجزیه و تحلیل قرار دهند.
فرشتهی مست، سگ ولگرد، بدها در آسایش میخوابند، و میان بهشت و جهنم جزء بهترین فیلمهای ژانر تریلر اجتماعی محسوب میشوند. ابله، زیستن، و ریش قرمز از نظر عمق تحقیقات روانشناختی و گسترهی چهارچوب تاریخی و اجتماعی در مقام بزرگترین رمانهای سینمایی پس از جنگ قرار دارند. راشومون، هفت سامورایی، یوجیمبو، شبح جنگجو، و آشوب سنت سینمای حماسی را همراه با یک نکته مسئلهای نوین و شکوه تصویری غریب بازآفرینی میکند. قلعهی عنکبوت، در اعماق، و آشوب میتوانند در زمرهی اصیلترین اقتباسهای سینمایی از کلاسیکهای تئاتر جهانی قرار بگیرند. دژ پنهان یک فیلم ماجراجویانهی باورنکردنی است. درسو اوزالا، یک وسترن بومشناسانهی نمونه است. سینماگر در سن هفتاد و نه سالگی، با رؤیاها (1990) نخستین فیلم کاملا رؤیایی سینمای نوین را میسازد.

تنوع گونهها، دستمایهها، محیطها، و شخصیتها. کوروساوا مولفی نیست که متخصص مضمونی خاص باشد، برای نمونه مانند یاسوجیرو ازوی بزرگ که متخصص داستانهای خانوادگی محیطهای نیمهبورژوا بود.
شخصیتهای فیلمهای کوروساوا هم از تنوع برخوردارند: جوانهایی که به حال خود رها شدهاند: پسربچه در یکشنبهای شگفتانگیز، زن اسکیزوفرن در ریش قرمز، جوان دیوانه و دختری که مورد تجاوز قرار گرفته در دودسکادن. جوانان داغدیده از جنگ: یکشنبهای شگفتانگیز و جدال آرام. جوانان بزهکار: سگ ولگرد و میان بهشت و جهنم. ویرانهها: در اعماق و دودسکادن. پیران فرزانه: رهبر در هفت سامورایی.
فیلسوف فیلم در اعماق میگوید: «آدمهایی وجود دارند و انسانهایی. آدمها، زمینهایی هستند که در برابر بذر، نامناسباند، در حالی که انسانها، زمینهای باروری هستند که هر چه در آن کاشته شود، سبز خواهد شد.» این تمایز را در آثار کوروساوا مییابیم. در میان شخصیتهای فیلمهایش میتوان به دو گروه برخورد کرد: آنهایی که انسان هستند یا خواهند شد، و گروه دیگر که انسان نیستند یا نمیخواهند که باشند.
کوروساوا در مورد داستایفسکی گفته است: «او با رنج دیگران، رنج میکشد؛ نیروی همدردی و مهربانی او ابرانسانی است؛ در آثار او نیرویی الهی وجود دارد.» بسیاری از چهرههای فیلمهای کوروساوا را این همدردی ابرانسانی، فراموشنشدنی میکند.
کوروساوا متخصص سینمای هیجانانگیز است. همانطور که فورد میگفت: «بهترین سینما، سینمایی است که هیجان آن طولانی باشد و گفتوگوهای آن کوتاه، با سلسله نماهایی زیبا، ساده و پویا.» سینماگر ژاپنی ما نیز چنین فکر میکرد.
کوروساوا استاد پویایی و تدوین، یک نقاش اصیل و یک سازنده بزرگ تصاویر سینمایی است. کوروساوا پیش از آنکه فیلم بسازد، نقاشی میکشید. او نقاشی کردن را نوعی تجسم تصاویر فیلم میدانست و باعث میشد تخیل او پربارتر شود.
سینماگران دیگر در مورد کوروساوا نظر میدهند

این امر که او غربیترین و در نتیجه از نظر جهانی مشهورترین سینماگر ژاپنی شناخته شده است در آخر به ضرر کارگردان هفت سامورایی انجامید. برخی از منتقدین ترقی خواه که نسبت به بینش کلاسیک او از سینمای مبتنی بر تدوین، ارجحیت دادن او به مشکلات اخلاقی در قبال منازعات اجتماعی و سیاسی و محافظه کاری فرضی وی خوشبین نبودند و خود نیز شیفته نما/فصل بودند روی از کوروساوا برتافتند.
اما سینماگران بزرگ و زنده (آدمهای اهل فن بهتر قادر به درک ارزشهای ماندگار هستند) هرگز از تحسین آثار و هنر او باز نایستادند. کوروساوا تنها «مورد ستایش» افراد کلاسیکی همچون فورد، برگمان، آنتونیونی، فلینی، کوبریک، آلتمن، پن، وودی آلن، کوبایاشی، ایمامورا، وایدا، تارکوفسکی و ساتیا جیت رای نیست، بلکه جوانها نیز به او علاقهمند هستند. اسکورسیزی، کاپولا، لوکاس، اسپیلبرگ، چیمینو بلوکیو، هرتزوگ، اسکولیموفسکی، و زانوسی.
فلینی گفته است: «من نزد او نمایش مطلقی را که همزمان قصه، داستان، روایت، رمان افسانه اخلاقی و پیام است احساس میکنم؛ و نیز سینمایی را که با تمام حالتهای بیانیاش به کار گرفته شده است، از نمای عمومی تا جزئیات یک قاب ثابت در پرتحرکترین فصل فیلم، از دور تند تا دور کند. من شوق، سلامت هنرمندی واقعی، سخاوت در روایت را که قادر است بالزاک را به رقابت بخواند، دستمایههای جاودانی، جنگ و صلح، خونی که جریان دارد پرده را سرخ میکند، و این قلب بزرگ را به تپش وامیدارد، قلب این خیمهشبباز فوقالعاده را که به نظر میآید فیلمی طولانی و پایانناپذیر دربارهی دنیای دیروز و امروز و کاملاً بازآفرینی شده میسازد. کوروساوا موفق میشود با گسستن از قـواعد سنتی روایت و با وارد کردن غیر مترقبه تابلویی ثابت در صحنه، احساس زمانی متفاوت، نوعی معجزه بیانی را به تماشاگر انتقال دهد.
آنتونیونی گفته است: «او کلاسیکترین ژاپنی است، یک «سامورایی» نوین. او تنها سینماگری بزرگ نیست بلکه انسانی است با کیفیتهای عالی و قدرت اخلاقی فوقالعاده.»
ساتیا جیت رای نوشته است: «حتی کماهمیتترین آثار او نیز گواهی هستند بر تسلط فنی اعجابآور کوروساوا.» آلتمن نیز گفته است: «بعد از دیدن یکی از فیلمهایش، من بیدرنگ سبک استفاده او از دوربین را برای سریالی تلویزیونی که آن زمان در حال ساختنش بودم به کار گرفتم.» آرتور پن اعلام کرده (در جزوهای که انجمن ژاپن نیویورک در ۱۹۸۱، به مناسبت مرور آثار کوروساوا به چاپ رسانده است): «او به گروهی از کارگردانها تعلق دارد که در واقع فوقالعاده هستند. گستره کارهای او اعجابآور است. تأثیرات او بر تمام سینمای جهانی مشهود است. من بسیار از او الهام گرفتهام.»
کاپولا گفته است: «اکثر کارگردانها در دوران کاری خود، یک شاهکار دارند که آنها را مشهور کرده است. شاهکارهای کوروساوا به هشت، نه فیلم میرسد. او یکی از دو سه استاد سینمای امروز است.» هرتزوگ و چیمینو جملات مشابهی را بیان کردهاند. ورنر هرتزوگ گفته است: «من با شنیدن نام کوروساوا، تعظیم میکنم. او یکی از بزرگترین سینماگران دوران است.» و مایکل چیمینو: «او کاملترین کارگردانی است که من میشناسم. فیلمهای او از همه بهتر ساخته، تدوین و فیلمبرداری شدهاند. آنها دارای پربارترین پویایی درونی و ابداعات بصری سینما هستند.»
اگر اینک آخرالزمان، ساختهی کاپولا، کمی مدیون هفت سامورایی است، لیکن جنگ ستارهها، بسیار به دژ پنهان مدیون است. جرج لوکاس خود به این مسئله معترف است: «طراوت و خلاقیت کوروساوا هنوز هم منبع الهام من و دانشجویان سینماست. کوروساوا موفق میشود از طریق سبک ترسیمی کاملاً نیرومند و کمالگرایی خویش تا مرز ظریفترین جزئیات تماشاگر را به رؤیاهای حماسی و تخیلات خویش بکشاند؛ با همان نیروی درک پرحرارت و عمیق او از زندگیهای فردی. او با چنان حالتی تصاویر و اصوات را هماهنگ میکند که القاکننده مقاصدی هستند که تنها از طریق کلمات میتوانند بیان شوند.»
در زمینه تأثیرات کوروساوا بر هموطنانش تنها به توضیح پرقدرت ماساکی کوبایاشی، کارگردان فیلمهای هاراکیری و شرایط انسانی بسنده میکنیم: «فیلمهای كوروساوا تأثیر فوقالعادهای بر سینماگران کشور من گذاشته است. امکان ندارد بدون استناد به نظرات این استاد بزرگ از سینمای ژاپن سخن بگوییم.» شوهی ایمامورا نیز به ما گفت: «پس از دیدن فیلم فرشتهی مست بود که تصمیم گرفتم سینماگر شوم.»
معرفی یاسوجیرو ازو، ژاپنیترین فیلمساز ژاپن را بخوانید.
منتقدان دربارهی کوروساوا چه فکری میکنند

آکیرا کوروساوا یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینما محسوب میشود که تأثیر گستردهای بر سینمای جهان گذاشته است. فیلمهای او، از هفت سامورایی گرفته تا راشومون و کاگهموشا، نهتنها معیارهای جدیدی در روایت سینمایی خلق کردند، بلکه الهامبخش نسلهای بعدی فیلمسازان از شرق تا غرب شدند.
راجر ایبرت، منتقد مشهور آمریکایی درباره این فیلمساز گفته است: «کوروساوا استادِ داستانسرایی بصری است. او میداند چگونه از هر قاب، یک نقاشی بینقص بسازد و چگونه حرکت، سکون و نور را به نفع داستان به کار گیرد. فیلمهای او مانند نمایشنامههای شکسپیر، جهانیاند و هیچگاه کهنه نمیشوند.»
دیوید تامسون، مورخ سینما و منتقد بریتانیایی هم گفته است: «کوروساوا نهتنها سینمای ژاپن را به دنیا معرفی کرد، بلکه استانداردهای جدیدی در سینمای اکشن، درام و حماسی بنا نهاد. او اولین فیلمسازی بود که فهمید سینما تنها یک ابزار روایی نیست، بلکه میتواند تجربهای حسی باشد.»
پالین کیل، منتقد مشهور نیویورکر نیز نظر خود را چنین بیان کرده است: «او مانند یک نقاش امپرسیونیست بود؛ هر صحنه از فیلمهایش ترکیبی از نور، رنگ، و حرکت است که در ذهن بیننده میماند. در سینمای او، حتی سکوت هم معنا دارد.»
در نهایت، سینمای آکیرا کوروساوا چیزی فراتر از ژانر یا فرهنگ خاصی است؛ او داستانهایی جهانی روایت کرد که همچنان الهامبخش فیلمسازان و منتقدان هستند. سبک بصری منحصربهفرد، شخصیتپردازی عمیق و استفادهی هوشمندانه از طبیعت و محیط، او را در زمرهی بزرگترین کارگردانان تاریخ قرار داده است.
