شعر ژاپنی، تاریخ، انواع و نمونهها
شعر ژاپنی شعری است که به زبانِ ژاپنی نوشته یا سروده میشود. شعرهای بزمی ژاپن از جمله هایکو، سنریو و تانکا، اکنون در سراسر جهان رواج یافته است و بسیاری از علاقهمندان و پژوهشگران ادبیاتِ غیر ژاپنی از آن لذت میبرند. با محبوبیت این نوع از شعر در تمام دنیا، هایکو، سنریو و تانکا، به زبان انگلیسی و سایر زبانها نوشته و گفته میشوند. اغراق نخواهد بود، اگر که بگوییم، شعر ژاپنی از مدتها قبل به عنوان یک هنر برای هر انسانی در جهان شناخته شده است.
شعر ژاپنی در تاریخ پربارِ خود از احساسات انسانی گوناگون سرچشمه گرفته است. گفته شده که آغاز شعر ژاپنی، نوعی فریاد زدن یا گریستن بوده است، که بیانگر احساسات انسانی است. بعدها این عبارات تبدیل به ترانههایی برای دورهمیهای تشریفاتی و مراسمات مذهبی شدند. به هر حال، آن ترانهها، به دلیل عدم وجود زبان نوشتاری در ژاپن باستان، از بین رفتهاند. در اوایل قرن هفتم، قدیمیترین کتاب تاریخی که به زبان ژاپنی نوشته شده، به نام «کوجیکی»، اشعار سبک کهن در آن روزها را ثبت کرد؛ این اشعار در روزهای گذشته، به مانند اشعار امروزی، پالوده و تصحیح نشده بودند. بنابراین، به شکلی دقیق نمیتوان تغییرات و تحولات شعر کهن ژاپن را ردیابی کرد.
در زمانهای قدیم، شعر، عشق را به ژاپن آورد. در کتابی با عنوان «مانیوشو»، قدیمیترین مجموعه شعر ژاپنی از قرن هشتم، بیش از 4500 شعر ثبت شده است. در کل مجموعه، اشعار متنوعی در باب موضوعات متفاوت از امپراتور تا عوام وجود دارد و میتوانید سبک و حال و هوای زندگیِ آن روزها را ببینید. در آن روزگار، شعر تنها به عنوان یک هنر شناخته نمیشد، بلکه ابزاری کاربردی برای بیان عواطف و احساسات آدمی بود. به عنوان یک مثال مشهور، که در کشور خودمان نیز رایج بوده است، ارسال یک شعر عاشقانه برای کسی، یک روش بسیار رایج برای ابراز به عشق است. همچنین در گذشته، به دلیل محدودیتهای مختلف فردی و اجتماعی، دیدار معشوق به سادگی امروز نبود. لذا به جای قرار گذاشتن با معشوق، تبادل شعرهای عاشقانه، رایجترین راه برای پرورش و گسترش رابطه است. از سوی دیگر، شعر، نقش بسیار کلیدی در دنیای سیاست ایفا میکرد. در جوامع اشرافی، شخص بایست توانایی نوشتن یا گفتنِ یک شعر خوب را میداشت، وگرنه بدون آن به جایگاه اجتماعیِ لازم نمیرسید. سلیقه و ذوقِ خوب در شعر، یکی از مهمترین عناصرِ نمایش توانمندی مردم در ژاپن بود.
شعر هایکو در ژاپن
محبوبترین قالب شعر در ژاپن هایکو است. هایکو (俳句) شکل بسیار کوتاهی از شعر ژاپنی است. هایکو، تشکیلشده از سه عبارتِ پنج، هفت و پنج سیلابی است. هایکو در اصل و در ابتدا بخشی از «رنکا» (مجموعه اشعار) بود، که سبکی از شعر ژاپنی است که تعداد معینی از اشخاص به صورت ترکیبی یک شعر بلند میساختند. هایکو اولین قسمت از شعر بلند رنکا بود، اما مردم شروع به لذت جویی از قسمت هایکو، به صورت مستقل کردند. در طول دوره میجی، شاعر مشهور، شیکی ماسائوکا، قوانین شعر هایکو را صورت بندی کرد و بدین ترتیب در سراسر کشور منتشر شد.
هایکو، به مانند ذن، گونهیی ساتوری یا روشن شدهگی و اشراق است که در آن به حیات اشیا مینگرد، و پی به معنای چیزی میبرد که چیزی است کاملاً معمولی یا حقیقتی است در دسترس که به بیان درنمیآید، یا چندان بدیهی است که «ورای حدِ تقریر» است؛ هایکو یافتِ هر چیزی است، و شاعر در این یافت به وحدت آغازین و نهادی خویش با آن چیز میرسد، یا آن را تحقق میبخشد. آن شیء یا آن چیز خود را در شاعر درمییابد و شاعر آن را با خودآگاهی سادهیی درک میکند. هایکو آفرینش چیزهایی است که خود از پیش وجود داشتهاند اما برای این که شاید به کمال انسانی برسند به شاعر نیاز دارند.
هایکو، به خلاف واکا – که نوع دیگری از شعر ژاپنی است – جویای زیبایی نیست. هایکو میخواهد معنایی را در خود ببرد، و در این میان، خود به خود، نوع خاصی از زیبایی در پیراموناش دیده میشود. گوهر این یا آن چیز، یا همه چیز، از نظر هایکو گوهری شاعرانه است. فلسفه یا فیلسوف، نادانی ما را نشانمان میدهد اما هایکو، یا به طور کلی شعر، نشان میدهد که ما همیشه میدانیم اما نمیدانیم که میدانیم: نشانمان میدهد که ما تا آن دمی که که زندگی میکنیم شاعریم. اینجا میتوان به رابطهی میان ذن و هایکو رسید. ذن میگوید: «دائو [راه] همان جانِ معمولیِ توست!» نوعی سادگی ذاتی در ذن و هایکو وجود دارد که نباید آن را از یاد ببریم. خورشید میدرخشد، برف میبارد، کوهها بالا میآیند و درهها فرومینشینند، شب عمق مییابد و در روز رنگ میبازد. ما اما همیشه به این چیزها توجه نمیکنیم. نه تنها میان ذن و هایکو بلکه میان ذن و مفهوم ژاپنیِ هنر نیز پیوندی معنوی وجود دارد. این پیوند از درک معنای حیات پیدا و عیان میشود، چرا که رازهای حیات را در اعماق هر اثر هنری میتوان یافت. لحظهای عالی در زندگی هنرمند هست که در نقطهی اوج خلاقیت مبدل به آفریننده میشود و این لحظه همان است که در ذن، تجربهی ساتوری خوانده میشود.
جلوهی دیگری از حالت ذن، تنهایی است. شاید بهتر باشد کمی دربارهی کاربرد کلمات در ذن حرف زده شود. در ذن خاموشی و گفتن هر دو یک چیز است. در سراسر زبان و گفتوگوهای حقیقی ذن، هر واژهی معیّنی به ضدِ منطقیِ خود نیز دلالت دارد. از این رو هنگامی که ما از بیخویشی سخن میگوییم این واژه به پُرخویشی، به معنای سرشار بودن از خود، نیز دلالت دارد. بدین سان، «تنهایی» نیز حالتی از راه یافتن یا نفوذ پیدا کردن در یکدیگر است. هر چیز در همه چیز نفوذ میکند. باشو، شاعر هایکو، شاید در چنین حال و هوایی بوده که میگوید:
آه، کانکودوری،
تو عمق میبخشی
تنهاییِ مرا.
کانکودوری، یا کوکوی هیمالیایی، پرندهیی است که در کوهها آشیان دارد، بسی دور از آمد و شد انسانها، چنان که شکل و صورتِ این پرنده تقریباً ناشناخته است. آوازش کمابیش به آواز کبوتران چاهی میماند و همیشه از دوردستها به گوش میرسد. میگویند با فریادش آمدن باران و بند آمدن آن را هشدار میدهد.
هایکو دو صفت دارد: یکی ناتوانی و دیگری توانایی. ناتوانیاش زمانی است که ما به معنا و مقصود شاعر یقین نداریم، و تواناییاش به آن است که دریافتاش به حال و هوای آزاد شاعرانهی خواننده نیاز دارد تا با زندگی شاعر همدلی کند. مقصود از آزادی خواننده، آفرینش سیّال تجربهی شعری یا شاعرانهی مشابهی است که مقصود هایکو است. خواننده به واژگان شعر حیات میبخشد. شاید کار او شبیه به کاری باشد که تورو تاکه میتسو، موسیقی دان معاصر ژاپنی، دربارهی رهبر ارکستر میگوید: «اسمها را به فعل تبدیل میکند.» شاید یعنی به آنها زمان، حرکت و سیالیّت میبخشد.
در هایکو، نامتناهی در چیزهای متناهی دریافته میشود. توی دست، پیش چشم، در کوبیدن چکش بر میخ، در تماس با آب سرد، در بوی خوش داوودیها، و این داوودی. بدین گونه هایکو بیان و بروز اتحاد دو صورت از زندگی است که خیلیها آنها را آشتیناپذیر و فهمناپذیر دانستهاند.
هایکو سه اصل اساسی دارد: الف) ریتم هایکو: هایکو از سه عبارت تشکیل شده است. عبارت اول با پنج سیلاب، عبارت دوم با هفت سیلاب و عبارت آخر دوباره با پنج سیلاب است. این عبارات با تعداد سیلابهای مشخص، ریتمِ متمایز و جذابِ شعر هایکو را به عمل میآورند. ب) کلمهی فصلی: در شعر هایکو، بسیار حائز اهیمت است که ارجاعات فصلی با نامهای کیگو (کلمهی فصلی) و کیدای (موضوع فصلی) قرار داده شود. این طور گفته میشود که ارجاعات فصلی یکی از مهمترین عناصر سازندهی شعر هایکو است. کلمهی فصلی، معمولاً از «سایجیکی» که فرهنگ گستردهای از کلمات فصلی است، استخراج میشود. ج) کلمهی برش: کایرجی (کلمهی برش) نیز یک جوهره و خمیره از شعر هایکو است. کایرجی، لحظهی جداییِ دو ایده یا دو تصویر از یکدیگر، در شعر را بیان میکند. با قرارگیری کایرجی در هایکو، میتوانید فراغ بال را احساس کنید، و این امر به تخیل احساسات پنهانِ درون شعر و فهم بیشتر رازهایی که در پسزمینهی کلمات و شعر پوشیده است، یاری میرساند. هایکو را باید چنین خواند: تمام آن چیز به وضوح پیش چشم است در حالی که فصل، - یعنی یکی از چهار جلوهی جهان – کلّ جان را پُر میکند.
نوعی تفکر دربابِ آفرینش هایکو وجود دارد: شهودهای ناگهانی طبیعت، که جوهر هایکو را تشکیل میدهد هنگامی پیدا میشود که شاعر هایکوی اصیل در حالت موشین و مونِن باشد و بی هیچ قصد و اندیشهی خاصی هایکو بگوید؛ در این مقام، هایکو خود میآید و شاعر «یک رگاش هشیار نیست.» هایکو بریدهیی از طبیعت و یا بیان «دویی» و دوگانگی نیست، بلکه کل طبیعت را در خود دارد، یادرستتر بگوییم، هایکو خود کلِ طبیعت است.
ذن نوعی رهایی و بیرون آمدن از زمان است. چنانچه هویی-نِنگ میگوید: «در این لحظه نه چیزی هست که به هستی درآید و نه در آن چیزی هست که از هستی رهایی یابد، پس زاد و مرگی نیست که پایان یابد. از این رو، لحظهی حال، آرامشِ مطلق [نیروانه] است. این لحظه اگرچه در این دَم هست، اما حدی ندارد.»
تحول هایکو بیشتر در کار باشو تجلی یافت. باشو میخواست احساساش را از ذن در نوعی شعرِ همراه با روح ووشیه یا بوجی، یعنی «هیچ چیز خاص»، بیان کند. او میگفت: «برای سرودن هایکو کودکی خُردسال شوید.» زیرا شعرهای باشو از همان عینیّت الهام یافته برخوردارند که بیان کودک از اعجاب، و با همان احساسِ از جهان به ما بازمیگردند که باز نخست چشمان شگفتیزدهی ما با جهان روبرو شده بود:
تو آتش برافروز
تا من چیزی زیبا نشانات دهم:
گویِ عظیمِ برف را!
شاید برخی بگویند: «راستی این شعر است؟ آیا در این چیزی هست که اعماقِ هستی ما را که به راستی در خور بیان است به سوی خود بکشد؟» بلایت میگوید: «هایکو بیان روشن شدهگی یا اشراقِ آنی است، که ما در آن به حیاتِ چیزها را مینگریم»:
یکی آذرخش؛
صدای قطرهها
میانِ خیزرانها فرو میافتد.
بلایت در ادامهی کلامش اضافه میکند: «...هایکو شعر نیست؛ دستی اشاره کننده است، دری نیمهباز است، و آیینهیی پاک است. یک راه بازگشت به طبیعت است، به طبیعتِ ما، به طبیعتِ شکوفهی گیلاس ما، به طبیعت برگ فروریزندهی ما، به سخن کوتاه، بازگشت به طبیعت بودایی یا گوهر بودایی ما است؛ راهی است که باران سرد زمستانی، پرستوهای شامگاهی، حتی خود روز و گرمای آن و درازای شب، در آن زنده میشوند، در انسانیّت ما سهیم میشوند، با زبان خاموش و گویای خود سخن میگویند:
روز دراز!
زورق را با ساحل
گفتوگوهاست!
باشو این طبیعت و این زبان را در صدای آبی که از جهیدن غوک به برکهی کهن برخاسته بود کشف کرد. این صدا تمامی جهان را پُر میکند. هایکو گاهی در بیان درهمآمیزی عالی ذن و هایکو و انسانیّت ویژهی شخصیت شاعر شگفتانگیز است. باشو در تنگراههی ئوکو سفر میکرد که در راه ایزدکدهی ئیسه از قضا به دو روسپی برمیخورد، و هر سه در یک مهمانسرا اقامت میکنند. باشو پس از شنیدنِ سرگذشت آن دو – که خود از آن بیزار بودند – این هایکو را سرود:
زیرِ یک بام
روسپیان، نیز، خفته بودند؛
گلهای شبدر و ماه.
هایکو از راههای گوناگون منش ژاپنی را منعکس میکند. نخست آن که ژاپنیها به درازگویی خوگر نیستند؛ «استدلالی» نیستند، از انتزاعات عقلی میپرهیزند. بیشتر شهودیاند و چنین میپسندند که واقعیتها را چنان که هست، بی هیچ تفسیر، خواه تفسیر عاطفی و خواه مفهومی، بیان کنند. اعتقاد آنان چیزی است که به کامی ناگارا نو میچی معروف است، یعنی «چیزها را به خواست خدایان رها کردن» و با تدبیر انسانی در آنها دخالت نکردن، و این باور با تعلیمِ بودایی که آن را در محاورهی ژاپنی سونوماما یا کونوماما میخوانند، خوب جور در میآید.
شعر چینی مستقیمترین تأثیر را در ژاپنیها و نظرگاه آنان در باب طبیعت داشته است. اگرچه نقاشی چینی هم بسیار مؤثر بوده است. لحن رایج شعر چینی نوعی درونگرایی غم انگیز و حدیث نفس است. شاید یکی از برجستهترین صفات ژاپنیها توجه آنان به چیزهای کوچک طبیعت باشد که باظرافت از آنها نگهداری میکنند. به جای سخن گفتن از آرمانهای بزرگ یا اندیشههای خیلی انتزاعی، آنها گل داوودی یا نیلوفر صبح گاهی میپرورند، و چون هنگام آن برسد از این که آنها را همان گونه که میخواستند شکوفا و زیبا میبینند شاد میشوند.
شاعران هایکو از میان چیزهای بیشمار، مضمونهایی را برای هفده هجای دلخواه خود برگزیدهاند که اگر نام ببریم، شاید آنها را در خور پیشهی بلند شاعری ندانید. اینک چند نمونه:
1) داروَکی بر برگِ موز:
داروَکی خُرد
بر برگِ موزی نشسته
میلرزد.
2) بوزینهیی خیس از باران:
اولین بارانِ زمستان:
بوزینه نیز پنداری
ردای کوچکِ حصیری آرزو میکند.
3) زبانبستهترین چیز، چون گیاه شکوفای کمبهای بینام:
در میان سبزهها
گلِ سپیدِ گُمنامی
شکفته است.
هایکو نه قافیه دارد، نه وزن، و نه در خواندن آن فراز و فرودی در آهنگ دیده میشود، روی هم رفته هیچ شرط عروضی و قافیهسازی ندارد. بسیار کم پیش میآید که هایکو را به آواز بلند بخوانند. هایکو را با آن خط خوشنمای ژاپنی، که خود «نقشینه»های زیبایی است، فقط باید دید.
اکنون میتوان فهمید که چرا لازمهی هایکوی ژاپنی، بلند و پُر ریزهکاری و عقلی بودن نیست. هایکو از هر ساخت مفهومی یا تصوری گریزان است. هایکویی که به تصورات رو کند اشارهی راست و مستقیم آن به ندانستگی تاب برمیدارد، آسیب میبیند، بُریده میشود، و نیروی آن از دست میرود. پس سعی هایکو به این است که درخورترین تصویرها را به دست دهد تا ما شهود اصیل را در حد ممکن زنده و شاداب به یاد آوریم.
مفهومی در زبان ژاپنی هست که به ما در بهتر فهمیدن هایکو یاری میرساند: وابی. وابی یعنی فقر و بیچیزی و تنهایی. چیزی است مشخصکنندهی تمام فرهنگ ژاپنی که خود بازتاب روح ذن است. هر دینی هواخواه زندگانیِ فقر است. ذن نیز چنین است. تا موقعی که به چیزی دلبستگی داریم، تا وقتی که مسخّر فکر تملک هستیم، دل ما هرگز نمیتواند آزاد باشد. حتا زندگی را هم نباید داشت. فقر، ذن است و هایکو نیز چنین است. نمیتوان هایکویی سرشار از اندیشه، تفکرات نظری، و تشبیهات تصور کرد. هایکو خودِ تنهایی است.
احمد شاملو دربارهی هایکو چنین گفته: «در هایکو یا مطلقاً عنصر هوشی و عقلی وجود ندارد، یا به هر حال چنان با عنصر شهودی-شاعرانه درآمیخته است که با هیچ گونه تحلیل و تفسیری نمیتوان از یکدیگر تفکیکشان کرد.» در شناختن این مسأله برای خوانندهی فارسی زبان، عرفان ایرانی یاری میکند که ما از پیش با زمینهی پهناوری از جهان هایکو آشنا باشیم، که این غنیمت بزرگی است و شاید بتوان گفت که از این نظر تا حد زیادی از خوانندهی اروپایی همین شعرها پیشایم. اما در شناختن شعر ژاپنی، بیش از هر چیز، شناخت فرهنگ ژاپنی و حساسیتهای شعری مردم ژاپن بسیار ضروری است، و همین ضرورت ما را وا میدارد که دربارهی ذن چیزهای بیشتری بدانیم.
هایکو، به یک معنا، با شعر یا با ذن یا با هر چیز دیگر چندان ارتباطی ندارد، و چنان که پیش از این گفتیم، تعلق به سنتی دارد که تنها به چیزها مینگرد، یک راه زندگی است، نوعی باریکی، گونهیی ظرافت و خُردی یا کوچکای جان است، شیوهی فروتنی و خاکساری است که از شُکوه و جلال و نامتناهی بودن و جاودانگی میپرهیزد. میلاش به ناتوانی و احساس است. همان گونه که جان ژاپنیِ امروز نیز چنان است.
در زبان ژاپنی اصطلاحی هست به نام یووگِن که معانی جامعی را پوشش میدهد: سرّ و راز، تاریکی، عمق، شُکوه، ابهام، آرامش، نپایندگی و اندوه. این واژه ابتدا در چین پدید آمد، و «واژه-نگاره»ی آن چیزی را وصف میکند که در عمق قرار دارد و دیدن و ادراکاش دشوار است. غالباً در متنهای بودایی به کار برده میشد تا حقیقت غایی را بیان کند چرا که یافت این حقیقت از راه عقل ممکن نیست. این واژه به مرور، به شعر و دیگر هنرها راه یافت.
یووگن، چون راز است، نفوذناپذیر و تاریک است، یا به معنای دیگر شناختناپذیر و ورای حسابگریِ عقل است، ولی نباید آن را تاریکیِ محض پنداشت. آن را در درونمان حس میکنیم. احساس، دربردارندهی همه چیز است و تیرهبودن و تعریفناپذیری از نشانههای احساس است.
شعر هایکو به مرور در جهان غرب منتشر شد و گسترش یافت. امروزه حتی در سراسر جهان، هایکو گسترش یافته و به محبوبیت گستردهای دست پیدا کرده است. اگرچه در اوایل قرن بیستم، تلاشهای زیادی در خارج از مرزهای ژاپن در جهت تقلید از هایکو صورت گرفت، اما درک کمی از اصول و قواعد آن وجود داشت. یکی از اولین مدافعان هایکوی انگلیسی زبان، شاعر ژاپنی، یون نوگوچی بود. نوگوچی در طرح پیشنهادیاش به شاعران آمریکایی که در سال 1904 در مجلهی Reader منتشر شد، خلاصهای از طرح کلی هایکو و نمونههایی از تلاشهای خود در زمینهی هایکوی انگلیسی را ارائه کرد و آن را با این توصیه به پایان رسانید: «مناجات کنید، شما در حال تجربهی هایکوی ژاپنی هستید، شاعران آمریکاییِ من!». تقریباً در همان زمان، ساداکیچی هارتمنِ شاعر، هایکوی اصیل انگلیسی زبان، و همچنین سایر اشکال شعر ژاپنی را به دو زبان انگلیسی و فرانسوی منتشر کرد.
در فرانسه، شعر هایکو، توسط پل لویی کوتشود در حدود سال 1906 معرفی شد. مقالات او توسط اف. اس. فلینت، نظریهپردازِ اولیهی ایماژیسم، که ایدههای کوتشود را به سایر اعضای انجمن شاعران اولیهی ایماژیسم از جمله ازرا پاوند منتقل کرد، خوانده شد. امی لاول برای ملاقات با پاوند و دستگیری مطالبی در باب هایکو به لندن سفر کرد. او سپس به ایالات متحده بازگشت و در جهت جلب توجه دیگران به این قالب شعری همت گمارد. شعر هایکو، متعاقباً تأثیر قابل توجهی بر ایماژیستها در دهه 1910 داشت، به ویژه در مجموعهی «ایستگاه مترو» از ارزا پاوند در سال 1913، اما با وجود تلاشهای متعدد یون نوگوچی برای توضیح و بسط روح هایکو، همچنان درک محدودی از این قالب شعری و تاریخِ آن وجود داشت.
چند نمونه از شعر هایکو را میتوانید در زیر بخوانید:
1)
برکهی کهن، آه!
جهیدنِ غوکی -
صدایِ آب.
2)
در فریاد سیکادا
هیچ نشانهای را نمیتوان پیشبینی کرد
چقدر زودهنگام است مرگاش.
3)
ابرها پدیدار میشوند
و میسازند آنچه
از نگاه انداختن به ماه.
4)
آسمانی نیست
زمینی نیست – اما هنوز
دانههای برف فرو میریزند
5)
یک چیز دلپسند برای دیدن:
از سوراخ پنجرهشکلِ کاغذ،
کهکشان.
6)
یک رگبار ناگهانی فرو میریزد –
و برهنه میرانم
بر اسبِ برهنه!
7)
شب، و ماه!
همسایهی من، در حال نواختن بر فلوت خود –
خارج از کوک!
8)
اولین صبح پاییزی:
آینهای که خیره به آن شدم
رخسار پدرم را مینماید.
9)
کلاغ به دوردستها پرواز کرده است
در اهتزاز میانِ آفتاب غروب،
درخت بیبرگ و جان.
10)
یک روستای کوهستانی
انباشته زیر برف
صدای آب.
11)
رودخانهی تابستانی:
با این که یک پل در میان هست، اسب من
آب را برای گذر ارجح میداند.
12)
بادهایی که میوزد –
از آنها جویا شوید که کدام برگِ بر درخت
برای رفتن آماده خواهد شد.
13)
رعد و برق:
میان درختان جنگل
من آب را به چشم دیدهام.
شعر سنریو در ژاپن
شعر سنریو، احساسات و عواطف انسانی را با چاشنی طنز به تصویر میکشد. سنریو (川柳) قالب بسیار کوتاهی از شعر ژاپنی، و مشابه با هایکو است. همچنین به سبک و سیاق مشابه با هایکو، از سه عبارت پنج، هفت و پنج سیلابی تشکیل شده است. با این حال، سنریو تمایل دارد که دربارهی ناتوانیها و نقاط ضعف انسانی باشد، در حالی که هایکو تمایل به طبیعت دارد و میخواهد نگرشی از آن به دست دهد، و سنریو اغلب با بدبینی و نوعی شوخ طبعیِ تاریک همراه است، در حالی که هایکو با امور جدیتری سر و کار دارد. شعر سنریو، مشخصات و ویژگیهای بشرِ خاکی و روانشناسیِ ذهن و روح او را به تصویر میکشد. جنبهای دیگر و متفاوت از سنریو نیز وجود دارد که جدیتر است و بدشانسیها، مشقتها و پریشانیهای بشریت را به بیان درمیآورد. در واقع میتوان چند نوع از سنریو در باب مواضع متفاوت را به شرح زیر توصیف کرد: سنریو با حالت جدی دربارهی رمانس، سکس، خانواده، دوستی، ازدواج و طلاق – سنریو که بیانگر حالات و احساسات انسانی دیگر مانند عشق، نفرت، خشم، حسادت، غم و ترس است – سنریو که پرترهای از واقعیت سفت و سختِ وضعیت انسان ترسیم میکند – سنریو که به حقایق و وقایعی از جمله مدها، ورزشها، مسائل اجتماعی، سبک زندگی و فرهنگ عامه میپردازد – سنریو که بیانگر شور و شوق و سرشاریِ قلب آدمیزاد است.
بر خلاف هایکو، سنریو، شامل کایرجی یا کلمات برش نمیشود و به طور کلی نیز شامل کیگو یا کلمهی فصلی و کیدای یا موضوع فصلی نمیشود. به عبارت دیگر، سنریو، لزوماً به بیان طبیعت نمیپردازد و دغدغهی اصلی آن مستقیماً به انسان و عواطف او ارتباط دارد. در حقیقت، سنریو مجموعهای از حقایق بشری و چالشهای انسان با زندگی، جهان اطراف، عشق و ارتباط با آدمها را مد نظر قرار دارد. به همین منظور، لطافت موجود در شعر هایکو را ندارد و شاید بتوان آن را گونهای از شعر اجتماعی با لحن کمیک در نظر گرفت. سنریو بر اساس اسمِ شاعر هایکوی دوره ادو، سنریو کارای (1790- 1718) نامگذاری شده است، که مجموعهی او با نام هایفویاناگیدارو (誹風柳多留)، این ژانر و این قالب شعری را وارد عرصهی آگاهی عمومی کرد.
چند نمونه از شعر سنریو را میتوانید در زیر بخوانید:
1)
یک دزد،
وقتی به چنگ میاندازم،
پسر خودم است.
2)
قایم باشک
تا سه بشمار
زمستان از راه میرسد.
3)
در زنی زیبا،
همسر
چندی نقص پیدا میکند.
4)
در این جهان،
گرهخورده با پدر و مادر،
و با پول.
5)
با صدای بلند میخندم
برای از یاد زدودنِ
تنهاییام.
6)
خوفناک
چهل سالگیِ
یک زن زیباست.
7)
«بله آقا!»
تنها یک بار دلم میخواهد بشنوم این را،
از همسرم.
8)
دارد دعوا میکند در طبقهی پایین
او پنجرهها را میکوبد
در خانهی عروسکیاش.
شعر تانکا (واکا) در ژاپن
تانکا یا واکا قدیمیترین فرمِ شعری ژاپن است. تانکا (短歌) قالب شعری طولانی، از شعر ژاپنی است و از پنج عبارتِ پنج، هفت، پنج، هفت و هفت سیلابی تشکیل شده است. این قالب شعری سی و یک سیلابی، بیش از هزار و سیصد سال، فرم رایج و عامیانهی شعر در ژاپن بوده است. به عنوان یک سبک و قالب شعری، تانکا بسیار کهنتر از هایکو و سنریو است، و نوعی از شعر را در ذهن تداعی میکند که حامل موسیقی و کلام موجز است. در زبان ژاپنی، تانکا عموماً در یک خط مستقیم نوشته میشود، در حالی که در زبان انگلیسی و سایر زبانها، معمولاً به پنج عبارت تقسیم میشوند: 5، 7، 5، 7 و 7. به طور معمول، هر عبارت، یک تصویر و یا یک ایده را در بر میگیرد. از آنجایی که شعر تانکا ماهیت و جوهری غنایی دارد، فضایی را برای شاعر تدارک میبیند تا احساسات و عواطف خود را به اشتراک بگذارد.
لغایت و در طول تألیف مانیوشو در قرن هشتم، واکا (شعرِ ژاپن)، یک اصطلاح عام و کلی برای شعر سروده شده به زبان ژاپنی بود، و شامل چندین ژانر میشد از جمله: تانکا (短歌، شعر کوتاه)، چوکا (長歌، شعر طولانی)، بوساکوسیکیکا (仏足石歌، شعر ردپای بودا) و سدوکا (旋頭歌، تکرار قسمت اول شعر). با این حال، در زمان مجموعهی «کوکینشو» در آغاز قرن دهم، همهی این اشکال شعری به جز تانکا و چوکا عملاً رو به انقراض رفته بودند به طرز قابل توجهی نیز از اهمیت چوکا کاسته شده بود. در نتیجه، کلمهی واکا، به شکلی مؤثر مترادف با تانکا شد و بدین صورت کلمهی تانکا عملاً از کاربرد خویش خارج گشت، تا اینکه در پایان قرن نوزدهم دوباره احیا شد.
چند نمونه از شعر تانکا را میتوانید در زیر بخوانید:
1)
باد خنکی میوزد؛ به ناگاه
با پوششی از سکوت.
کوشش بسیار برای گوش فرادادنِ
اولین قطرات باران
طوفان مشتاقانه آغاز میشود.
2)
تنهاییِ آرام و صلحآمیز
ذاتِ روح ماست.
گمگشته در افکاری محزون
ایستاده بر لبهی زمان
راهی به جایی ناآشنا و دور از ذهن.
3)
در بهار لذت و شادی،
وقتی حتی گل میخندد و میشکفد،
روح من، هار و مفرط، میدود و دوام مییابد،
بر پاشنههای خونپاشِ خود میکوبد،
و پارس میکند: «خوشبختی چیست؟»
4)
تمامِ این سالها
در یک خانه، یا یک مشغله
یک شهر و در من –
تغییراتی بیش از حد برای درکِ آدمی
همان طور که برگهای پاییزی را جارو میکنم
5)
کتابم را میبندم –
و یادداشت برمیدارم که ساعت چگونه حرکت کرده است
بیرحمانه دور
از زمانی که روز تمام شد
و من ابدی و جاودانه بودم
6)
از کف دستم
او سیب را میقاپد...
و این قابل درک است
زمان ما نیست
برای همیشه
7)
تعجب میکنم که آن
دورترها، در امتداد این منحنی ملایم
زندگی و مرگ هستند،
هیچ چیز به چشمم نمیآید جز دشتهای خالی
در پنجرهی قطار.
در گردآوری این مطلب، از کتاب ارزشمندِ «هایکو، شعر ژاپنی از آغاز تا امروز، برگردان احمد شاملو و ع. پاشایی، نشر چشمه»، بسیار بهره جستهایم. همچنین در ترجمهی اشعار، یا از همان ترجمه و یا از متود ایشان استفاده کردیم.